فرشید افکاری

اشعار سپید

فرشید افکاری

اشعار سپید

شیطان

پیش از آنکه شیطان ظهور کند

عجوزه های وحشت زده از چاه بیرون می ایند

آسیابها با خون ِ رودها ، گندم آرد میکنند

مناره های سر ، در کوهستان جسدهای سرد ، اذان میخوانند

و شب

از شهربازی کودکان مرده

از جیغ مادران خفته

از مدرسه های خون آلود و ساکت

عبور میکند  ، پیش از آنکه شیطان ظهور کند...

سایه هاجنگ را لمس میکنند

وقتی از جنگلهای مسی

پیچکهای آهنی بر حلقه های دار بالا میروند

و بر درختان سیاه میرویند

برق آفتاب از آن جنگل شوم ،‌ جز به معنی آونگی نخواهد بود

صد «شاملو» آویخته ام

من آبروی اندک ِ هر شاعرک را ریخته ام

با شعر او آمیخته ام

من در شکوه شعر او ، صد «شاملو» آویخته ام

در پیش افکار نو ام ؛ «نیما» فسیلی گشته است

فکر علیلی گشته است

گویی کویر روح ما ، چون رود نیلی گشته است

روزی که شعرش را دلم ، بر آسمان حک میکند

صوت چکاوک میکند

روی کویر داغ دل ، شب را چو پیچک میکند

دریای روح زندگی بحر جواهر میشود

پنهان و ظاهر میشود

خونابه ی اشعار او فریاد ساحر میشود

معبد سرخ

قطره خونی بر سکوت آینه

مثل آن معبد سرخی ست

                          که با خون ساختند  

و در آن مردم خفاش عبادت کردند

مثل یک خنجر ِ آتش

به در خانه ی افسونگر مرگ

مثل یک شعله میان نفس چشم پلید

که پر از قبر تهی بود تنش

که مرا باز کشید

طرح بومی که مرا نقشه ی مصلوب کشید

خاوران قصه ی هر روز ِ شبست

هر شبی را که نسیمی به فنا

شاخه ها را به دل مرده ی آونگ دهد

تا بلرزد تن هر کهنه درخت

خاموش

این نور را خاموش کن

که آتش ِ زیر ِ خاکستر

فقط در تاریکی نمایان است

در تالار خورشیدهای سرم

قدر شمع را که میداند

به جز اتاق سرد و تاریک قلب من

این نور را خاموش کن

که قعر روشن ترین دریاها همیشه شب است

کبریتت را دور بنداز

که حتی اگر ماه شعله ور شود

شب نمی میرد

خدا را لحظه ای بنگر

صدایم جنس خاکست و

نگاهم رنگ خاکستر

سرودم نغمه ی مرگ و شکوهم ظلمت اختر

خدا را لحظه ای بنگر

خدا را لحظه ای بنگر که عدل مرده ای دارد

دو دستش بر سر ظلم و

خداوندان ویرانگر

حبابی که به عمرم بود

دوباره آهنی گشته

نمیخواهم بمانم باز نمیخواهم بمیرم باز

در این دنیای بی یاور

جسدها پله ی فتحند

برای راه پیروزی

تن مردار بی نامان

بگشته بهرشان سنگر

خدا را لحظه ای بنگر اگر دنیا خدا دارد

چگونه فاسدانش را رها کرده درین محشر