فرشید افکاری

اشعار سپید

فرشید افکاری

اشعار سپید

خدا را لحظه ای بنگر

صدایم جنس خاکست و

نگاهم رنگ خاکستر

سرودم نغمه ی مرگ و شکوهم ظلمت اختر

خدا را لحظه ای بنگر

خدا را لحظه ای بنگر که عدل مرده ای دارد

دو دستش بر سر ظلم و

خداوندان ویرانگر

حبابی که به عمرم بود

دوباره آهنی گشته

نمیخواهم بمانم باز نمیخواهم بمیرم باز

در این دنیای بی یاور

جسدها پله ی فتحند

برای راه پیروزی

تن مردار بی نامان

بگشته بهرشان سنگر

خدا را لحظه ای بنگر اگر دنیا خدا دارد

چگونه فاسدانش را رها کرده درین محشر