صدایم جنس خاکست و
نگاهم رنگ خاکستر
سرودم نغمه ی مرگ و شکوهم ظلمت اختر
خدا را لحظه ای بنگر
خدا را لحظه ای بنگر که عدل مرده ای دارد
دو دستش بر سر ظلم و
خداوندان ویرانگر
حبابی که به عمرم بود
دوباره آهنی گشته
نمیخواهم بمانم باز نمیخواهم بمیرم باز
در این دنیای بی یاور
جسدها پله ی فتحند
برای راه پیروزی
تن مردار بی نامان
بگشته بهرشان سنگر
خدا را لحظه ای بنگر اگر دنیا خدا دارد
چگونه فاسدانش را رها کرده درین محشر