فرشید افکاری

اشعار سپید

فرشید افکاری

اشعار سپید

نیستی

قلمی از جنس خاک و غبار

از تبار سراب

در دستان روح من است

این شعر از سرزمین نیستی می آید

از شهرهای ویران

از گردبادهای خاکستری

با واژه هایی برخاسته از تابوت

این شعر

فرو ریخته از چشمان مرگ خیال

و رویاهای سیاه

از خونکده های درد و سکوت می آید



تردید

از کوچه های کودکی
از پنجره های رو به غروب
گویی گذشته است
این نسیم خردادی پرتردید
انگار می لرزاند نگاهش
پرده ی توری خیال و
خاطرات ظهرهای سکوت را...