فرشید افکاری

اشعار سپید

فرشید افکاری

اشعار سپید

انعکاس

«انعکاس»
گاهی در انعکاس نورهای شتابان
آسمان را تا میزنند بر صحن واژه ها
اخگران ذهن من ، همچون نامه ای
بی آنکه بیفتد صاعقه ای خشک
از درخت تنهایی ابرهای غمم
بر تاریکی زندگانی شوم
گاهی بی آنکه صدای موج سنگها بیاویزد
بر چشم مناظر سرد
پلکانی دریایی را میپیماید وجودم
دریایی از عطر و روشنی رازها

«جاده»
پنجره موج میزند
با پرده ای از آلاله های سرخ
باد ، ریشه می زند بر روح غروب
و نگاهم چون جاده ای میرود به سوی نور

یادها

«موج»
بگذار کلبه ای ببافند بر سکوتی آسمانی
با نور مهتابی که میگذرد از دریاها
رویای من جزیره ای میپوشد در آن دوردست
در آن سوی اقیانوسهای نیلوفر و یاس
که مواج ترین صدای غروبست

«یادها»
مثل گلیمی که از زیر پایت میکشند
بر پلک مرگم مرگی که خوابیده
کافیست بیدارش کنند
تا غرق ِ چشمی کفن آلود شَوَم
و رخنه کنم در سیاهی ِ یادها

«دفتر»
صفحاتم سفید است
و دیوارها ، سیاه
پاشیده شعرهای تیره ام
رگ دفترم را زده اند
رو به روی من خواهد مرد

«دود»
پوچتر از دود ِ آخرین سیگارِ یک اعدامی بودم
حلقه ی مِه بر گردنم بود
و زمین
مثل یک گوی ، از زیر پایم افتاد...
همگان دود شدند