«شراب»
من مستم از ندای شرابی
که در هر دانه از خوشه های انگورش
پیکر حلاجسیت آویخته
«تدفین»
روح فراموشی در من رخنه میکند
و واژه ها مرا دفن میکنند در سنگلاخ کاغذپاره های سفید
در میان بارش برگه های کتابی بی اسم
تمام سیاه نوشته های لشکر ذهنم
در دره ای بیرنگ خواهند افتاد
و تابوتهای سرخ و مه آلود
از دفتر دودوارم پرواز خواهند کرد
و دیگر از من هیچ نمیماند
«آزادی»
وقتی صدای اشباح گریان
از پشت سرم می آید
سکوت ، از مغاک چشمم میفشاند درد
روحم آویخته میشود در فضایی سرد
سایه ام
مثل نوری چرخان
می دود روی دیوار
و من در این مرگگاه وجدان ،هرگز
ساکت نمی مانم
فریاد بی حنجره ام را
از میان میله های قفس
به جسم غریوی پیوند میزنم
که بانگ آزادیست
«پرنده»
از میله های خمیده ی قفس
و از سیمهای خاردار خونی
پرنده میسازند!
تا پروازش دهند
برای نمایش این آزادی دروغین
کبوتری نیست
بالا را نگاه نکن
زیر پایت جسم کبوتران را
در سینه ی زمین بپرواز
«سرو»
پرندگان بی سر
در آسمانی پوشیده از سیمهای خاردار
و اسبهای سپید شعله ور که بازمیگردند در باد سرد
از میان سروهای ساکت و قبرهای ناطق گورستان
بوران خون به پا کرده است
و حتی نام آزادی
مصلوب سرزمین های مرگ است
«گرداب»
گاهی خودم را سر میکشم
در لیوانی سفید که روحم است
و مایه ای سیاه
که سایه ام
گاهی در خودم میمیرم
از لجنکده ای که ذهن را میشوید
حل میشود در گردابی خاکستری
که باقی مانده ی وجود آتشینم است
سلام فرشید جان:
این شعرایی که توی وبلاگت میذاری رو خودت مینویسی یا از اینور اونور جمع میکنی یا چی؟
همه ی شعرهای وبلاگ از نوشته های خودم هست
سلام
شعرای جدید رو خوندم
در زیبایی شعرها که اصلن حرفی نیست ولی ای کاش ...
موفق باشید
ممنون از لطفت