فرشید افکاری

اشعار سپید

فرشید افکاری

اشعار سپید

مرز

«کاغذها»
بادی سپید مو
از پنجره های نیمه باز و روزنامه های آویخته
بر در و دیوار می لرزید و هوای غبار آلودی که می چرخید در خانه
پرواز میداد تمام کاغذها را
و این مِه خاکستری رنگ که گذشت از خاطرات
عکسهای کودکی ام را پیر کرد

«مرز»
در مرز خون و کابوس
میگذرم از خیابانهای سرخ
و آخر جاده پنجره ای ست غرق در دود و آینه
که دورتر از من است به نور...
نظرات 5 + ارسال نظر
محمد 1390,02,10 ساعت 10:09 ب.ظ

محمد 1390,02,23 ساعت 09:56 ب.ظ

سلام فرشید عزیز از اشنایی شما مفتخرم دوست دارم از زندگی و کار خودت برام بگویی خیلی دوستت دارم هرجی دوست داری در وبلاگ من بذار

محمد عزیز ممنون از لطفت از آشنایی باهات خوشحال شدم...
البته آدرس وبلاگت رو نذاشتی

سپیدار 1390,03,11 ساعت 09:12 ب.ظ

بسیارزیبا بود
سلامت و پاینده باشی داداش عزیز

سلام به سپیدار عزیز خوشحال شدم که کامنتت رو دیدم ممنونم که اومدی ... منم واست آرزوی موفقیت و سلامتی دارم

سپیدار 1390,10,16 ساعت 08:34 ب.ظ

سلام
چرا شعر جدیدی نمی ذاری اینجا ؟؟:(

ممنون از سپیدار عزیز خیلی خوشحال شدم از اینکه دوباره نظراتت رو خوندم
حتما به زودی اینجا به روز میشه موفق باشی

farshid 1390,10,17 ساعت 03:32 ب.ظ

سلام سپیداز عزیز
ممنون از اینکه بازم به وبلاگهام سر زدی
خیلی خوشحال شدم
کلا این روزا تمام وبلاگهام با هم 10 تا بازدیدکننده هم نداره
هر کی هم جای من بود دیگه انگیزه ای نداشت واسه نوشتن
اشعارم از قدیمها هم منفی تر شده!
به هر حال باز هم ممنون که اومدی
خیلی لطف داری امیدوارم باز هم بیای و منو با نظرات خوبت خوشحال کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد