فرشید افکاری

اشعار سپید

فرشید افکاری

اشعار سپید

بی نشان


«بی نشان»

بازار شهر بود و

غروبی سرد

و بهتی در زمزمه های نور

و شاخه گل سرخی زیر پای عابران ...  

که لگد میشد و هنوز

بوی قلب شکسته ای را میداد

که به سمت جاده های بی چراغ

به سمت شهرهای بی نشان قدم میزد

 

«چهره»

دمیده شد

صدای لولای در ِ نیمه باز

و زوزه ی باد

در ظهر تابستان

و پنجه ی نوری سرخ

از پنجره ی خونی شکسته

بر صورتی مهتابی

چهره ای با چشم نیمه باز

و لبخندی سرد

و سری شیشه آلود

در نگاه خنجری روی فرش بی نقش

صدای سکوت

در نفسی کم جان

دشنه ... سکوت ... مرگ ...

نظرات 2 + ارسال نظر
س 1389,06,25 ساعت 02:34 ب.ظ

سلام
خیلی زیبا بود اولی خیلی قشنگ تر بود
چهره ... دلهره و نگرانی و البته زیبا
موفق باشیدو ماندگار

... 1389,06,26 ساعت 10:50 ق.ظ

دوباره سلام
وقتی شعراتون بی نظیرن بی نظیرن دیگه !
هر بار که می خونم بیشتر لذت میبرم انگار منظره هایی میبینم که دفعه ی های قبل ندیدم خب این یعنی یه نفر هست که دائمن منتظره شما شعر جدید بگید و واسه خوندن شعرای شما لحظه شماری می کنه ... تبریک می گم بهتون که اینقدر زیبا شعر می گید ... راستی شعرای این وبلاگتون رو بیشتر از بقیه دوست دارم به خاطر احساس فوق العاده ای که هست و بهم انتقال میده
وبلاگ پرشین شما شعرای فوق العاده ای داره ناب و بی همتا ولی با خوندشون نگرانیم نسبت به شما بیشتر میشه و چون کاری از دستم بر نمیاد دچار دلهره و ناراحتی می شم این حستون رو بیشتر دوست دارم واسه همین دوست دارم این وبلاگتون آپ بشه خیلی بیشتر از اون یکی ها
این وبلاگتون وبلاگ شعرو موسیقی و نقاشیه
من شعر می خوندم ولی موسیقی جاری تو شعراون رو حتی بعد از اتمام خوندن می شنوم یه موسیقیه ی لایت و زیبا که چشمامو رو تصویرهای فوق العاده ای حرکت می ده
این حرفام واقعی بود و حرف دل
واقعن آرزوی موفقیت دارم براتون و از خدا می خوام سلامت و دلشاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد