فرشید افکاری

اشعار سپید

فرشید افکاری

اشعار سپید

مات

«نقره ای»
بر جاده ی شب
بادهای نقره فام ، ورق می زنند دفتری را
دفتری که تمام واژه هایش
با نور مهتاب پرواز کرده
تا آسمان
انگار تکه های ابر می نویسند واژها را
بر دفتر مهتاب
و در جشن نور و ابرها ، خاطرات می وزند
در پرتویی به سوی مرگ

«مات»
مه در خیابان
و چراغهایی که یکی یکی خاموش میشوند و
شهر را سیاه میکنند
در این سیاهی و سفیدی بی رنگ
مات تر از هر شبی ست
این شب گمشده
انگار میدود روحی میان تقویمهای کهنه
و صدایم میزنند دفترهایی
که گوشه ی پیاده رو انباشته شده اند و شعله ور
دود ها
به شکل صورتکهایی میخندند به دنیا
تا که بمیرند آرزوهایی که هرگز متولد نشدند
روزهایی که هرگز از راه نخواهند رسید



«از شب»

فراری از شب
مثل باد سیاهی که همراه غروب میدود - دور زمین
بی خبر از آن سوی کوهها
از طلوع نورها