فرشید افکاری

اشعار سپید

فرشید افکاری

اشعار سپید

معبد سرخ

قطره خونی بر سکوت آینه

مثل آن معبد سرخی ست

                          که با خون ساختند  

و در آن مردم خفاش عبادت کردند

مثل یک خنجر ِ آتش

به در خانه ی افسونگر مرگ

مثل یک شعله میان نفس چشم پلید

که پر از قبر تهی بود تنش

که مرا باز کشید

طرح بومی که مرا نقشه ی مصلوب کشید

خاوران قصه ی هر روز ِ شبست

هر شبی را که نسیمی به فنا

شاخه ها را به دل مرده ی آونگ دهد

تا بلرزد تن هر کهنه درخت